آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
آریاناآریانا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه سن داره

خاطرات آروین حیدری مدلینگ دو ساله

عکس کیک تولدهای خوشگل بچه ها برای انتخاب کیک تولد کوچولوهاتون

تولد بچه ها معمولا چیزیه که همیشه تو ذهنشون میمونه این روزا معمولا باب شده تولدها را با تم خاصی میگیرند و بر اساس اون تم تمام چیزهای مربوط به تولد رو سفارش میدن مثلا تزیینات کیک غذاها و لباس تولد تمها هم که هرروز به تعدادشون اضافه میشه انواع مختلفی دارند مثل تم زنبوری تم پروانه تم باب اسفنجی تم اسموروف و....انتخاب کیک تولد متناسب با تم و قشنگ بچگانه  همیشه مورد توجه پدرو مادرهایی که تولد میگیرند بوده من تصمیم گرفتم یکی از صفحات وبلاگمو به عکسهای کیک تولدهای قشنگ بچه ها تعلق بدم و دوست دارم دوستان اگه کیک فروشی یا کیکی رو سفارش دادند که خوب درست شده عکس و آدرس شیرینی پزیش رو برای بقیه دوستان بفرستند   ...
29 شهريور 1393
151691 2 2 ادامه مطلب

آشپزی برای نی نی هامون همراه با عکسهای تزیینی غذاها

فکر میکنم یکی از دغدغه های مامانا غذا پختن باب طبع کوچولوهاشونه من تصمیم گرفتم یه صفحه از وبلاگمو به عکسهای تزیینی از غذاهای کوچولوها و دستور پخت و آشپزی از براشون اختصاص بدم خوشحال میشم اگه دوستان تو این زمینه اگر نظری یا پیشنهادی دارند یا عکسی برام ارسال کنند                                     ...
29 شهريور 1393

مسابقه مسخره عکس تابستانی و کوچولوی من در نی نی سایت و اینکه چه عکسی رای بیشتری بیاره مهم نیست0000

مسابقه تابستانی عکس کودکان وکوچولوی من در نی نی سایت و اینکه چه عکسی رای بیشتری بیاره مهم نیست مهم اینه که چه کسی باید برنده بشه !!!!!!!!!!!!     حدود دو سال یا بیشتر بود که عضو سایتی به نام نی نی سایت بودم تقریبا از اوایل بارداری پسر اولم اون سایت از جهاتی خوب و مفید بود چون میشد از تجربیات دیگران که شرایط مشابهی داشتند استفاده کرد یا تجربیات خودت رو در اختیار دیگران قرار بدی اما این اواخر انگار نی نی سایت رسالت اصلیشو فراموش کرده بود بیشتر تاپیکا بجای بحث در مورد بچه ها و مسائل مربوط به بارداری و مشکلات و بیماریهای بچه ها شده بود درمورد تعریف کردن خاطرات و تجربیات اشتباه و ناجور دیگران مثلا روابط نامشروع بعضی کاربران قبل...
26 شهريور 1393

ته دل یه بچه سه ساله کجاست ؟ یه خاطره از برادرزاده شیرینم عرشیا

امتحانات دانشگاهم شروع شده بود و من حسابی مشغول بودم یه روز که فرداش امتحان داشتم از برادرزاده سه ساله ام خواستم تا برام از ته دلش دعا کنه که امتحانمو قبول بشم اونم چشماشو بست و یه نفس عمیق کشید و گفت از ته ته ته دلم برات دعا کردم قبول بشی بوسیدمشو گفتم خوب ته ته ته دلت کجاست اونم یه کم فکر کردو گفت همونجا که جیش میکنم   اینم یه عکس از برادرزاده خوشگلم   ...
18 شهريور 1393

پسر یکساله انقدر فضول ؟؟؟

نمیدونم با این فضول کوچولو چطور برخوردکنم هر روز حوالی ساعت دو که از سرکار میرسم خونه به محض ورود پسرم بدو بدو میاد کیفمو میگرده کارتو وسایل داخل کیف پولمو یکی یکی در میاره و پرت میکنه بیرون بعد نوبت کیف لوازم آرایشمه همه رو یکی یکی درمیاره نگاه میکنه بعد پرت میکنه دست آخر هم نوبت مشمای تو دستمه که رو زمین خالی میکنه و با دست پخششون میکنه و وقتی هم چیزی رو که میخاد پیدا نکرد میام کیفمو جمع کنم دستمو گاز میگیره در میره !!!!  
18 شهريور 1393

عجب مارمولکی شده این بچه !!!

پسرم یک سال و دوماهشه صبحها که میرم سر کار میذارمش پیش مامانم اینه که یه سری کارها رو از مامانم یاد گرفته از اونجاییکه مامانم زن بسیار تمیزیه و مدام در حال تمیز کردن خونه است به پسرم هم یادداده که هر آشغالی پیدا کرد ببره بندازه سطل آشغال تازه خیلی وقتها که میرم خونه ی مامانم اینا پسرم یه دستمال دستشه داره روی میز عسلی وسط خونه یا رو سرامیکها رو دستمال میکشه دیروز تو آشپزخونه مامانم اینا داشتم با مادرم صحبت میکردم که یه هو دیدم پسرم خودش بدون اینکه کسی چیزی بهش بگه یه آشغال رو از روی زمین پیدا کرد و آورد بدون سر و صدا انداخت تو آشغالی انقدر ذوق زده شدم که پریدم بغلش کردمو بوسیدمش خودش هم کلی حال کرد. بعد با مادرم اومدم تو پذیرایی پسرم رو هم ب...
18 شهريور 1393

هرگز خودمو نمی بخشم تحمل دیدن ضجر کشیدن پسرمو ندارم

پسرم یک سالش بود که ناخواسته باردار شدم تا 4 ماه بعد بارداری بهش شیر دادم اما بعلت مشکلات من و اینکه تو بارداریم علیرغم مصرف ویتامینها و کلسیم باز شرایط خوبی نداشتم و کاهش وزن داشتم پزشک زنان وزایمانم بهم توصیه کرد که به هیچ وجه دیگه به پسر اولم شیر ندم از طرفی پسرم هم ظرف سه ماه گذشته فقط 100 گرم وزن گرفته بود برای همین پزشک خود پسرم هم گفت که دیگه بهتره شیرت رو بهش ندی الان یه هفته است که بهش شیر نمیدم اوایل همش می اومد یقه امو میگرفت دستشو میکرد تو یقه ام بهم با گریه و خنده ملتمسانه ازم شیر میخواست الان چند شبه سعی میکنه بهم التماس نکنه اما هر شب تا صبح بارها بلند میشه و گریه میکنه وقتی بغلش میکنم یا دستش ناخوداگاه به سینه ام میخوره یا صور...
18 شهريور 1393

جیگرم برای پسرم آتیش گرفته ....

تازه 16 ماهش شده من خودم 4 ماهه باردارم دکترا بهم توصیه کردند بهش شیر ندم هر کاری کردم نتونستم از شیر بگیرمش مجبور شدم به توصیه پزشکش کمی از خودم دورش کنم برای همین چند روزی از صبح تا شب پیش مادرم میذاشتمش عصرها میرفتم بهش سر میزدم ولی سعی میکردم شیرش ندم مامانم روزا حسابی سیرش میکرد و شب بعد یه شام مفصل میداد ببرمیش خونه اما شبا تا صبح شیرمیخورد چندوقت پیش اینجا یه تاپیک زدم و یه عده سرزنشم کردند و گفتند اینکار خیلی بده فعلا کوچیکه بهش شیر بده و خودتو تقویت کن یا اینکه یه دفعه از شیر بگیرش و ازخودت دورش نکن خلاصه من هم دوباره بعد از اینکه از کار برمیگشتم میاوردمش پیش خودم متاسفانه دیگه غذا نمیخورد وقتی پیش من بود فقط شیر میخورد حتی شام هم نم...
18 شهريور 1393

آروین 14 ماهشه باید از شیر بگیرمش اما تحمل از شیر گرفتنشو ندارم

پسرم یک سال و دوماهشه من هم باردارم الان تو 7 هفته هستم مادرم میگه نباید بهش دیگه شیر بدی هم برای خودت ضرر داره هم برای بچه تو شکمت و هم برای پسر اولت به پزشکش زنگ زدم گفت بهتره ندی چون از یک سال به بعدشیر فقط جنبه عاطفی داره ضمن اینکه ممکنه خودت به شدت پوکی استخوان بگیری دیروز تصمیم گرفتم دیگه بهش شیر ندم برای همین از صبح تا شب به پسرم شیر ندادم و اونو خونه مادرم اینا گذاشتم شب که همسرم پسرم رو به خونه آورد گفت که مامانم حسابی سیرش کرده اما پسرم بیشتر از 50 بار اومد و منو بوسید و با زبون بی زبونی بهم التماس کرد و مدام از سرو کول من بالا میرفتم و در حالیکه میخندید گریه میکرد و لباسم رو میکشید تا بهش شیر بدم حتی رفت و عروسکش رو آورد روی صورتم ...
18 شهريور 1393